آن شب، که آن شهاب، با آن شتاب، به زمین مى آمد، دیدم که با خود مى گفتى: چه امتدادى دارد، و چه طولانى «است»!
و هنوز، آن «است» را نگفته بودى، که «نیست» شد، و هیچ اثرى از آن، در آن آسمان پرظلمت و پر پهنا نمانده بود!
شاید، مرا، و تو را، این پیغام داشت:
محو گردد در نظر وا کردنى مد شهاب ----- دل مَنه چون غافلان بر طول ایام حیات