انتظار118

مطالب گوناگون و جذاب از دنیای فرهنگ ، ادب ، مذهب ،اخلاق و عرفان

انتظار118

مطالب گوناگون و جذاب از دنیای فرهنگ ، ادب ، مذهب ،اخلاق و عرفان

ارائه مطالب مفید جهت اعتلای فرهنگ و بینش مردم نسبت به اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم و تعمیق بخشی بینش معرفتی
نویسندگان

۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۱ ثبت شده است

یکى دیگر از ویژگیهاى تعلیم و تربیت اسلامى این است که تحصیل علم را به زمان، مکان، افراد و طبقه خاصّى محدود نمى‏داند؛

1- از جهت زمان: در بینش اسلامى به دانش اندوزى از گهواره تا گور سفارش شده‏ است. رسول خدا صلى الله علیه و آله مى‏فرماید:

 «طَلَبُ الْعِلْمِ فَریضَةٌ فى کُلِّ حالٍ»[1]

دانش اندوزى در هر حالى واجب است.

درباره ابوریحان بیرونى نقل کرده‏اند که هنگام مرگ، عالمى به دیدارش رفت.

ابوریحان از موقعیت استفاده کرد و مسأله‏اى پرسید. آن عالم گفت: حالا چه وقت پرسیدن است؟ ابوریحان گفت: مى‏دانم که در حال احتضارم، ولى بدانم و بمیرم بهتر است یا ندانسته از دنیا بروم؟! [2]

2- از جهت مکان: از نظر اسلام فراگیرى علم به مکان خاصّى نیز بستگى ندارد. انسان موظّف است براى تحصیل علم به هر جا که لازم باشد، سفر کند و هر مشقّتى را تحمل نماید، تا نیاز خود و جامعه را از جهت علمى برطرف سازد.[3]

3- از جهت اشخاص: در بینش اسلامى دانش اندوزى به طبقه خاصى از مردم اختصاص ندارد، بلکه تحصیل آن بر هر مرد و زن مسلمانى واجب است.[4] شکوفایى و جهش علم و دانش پس از آمدن اسلام، نتیجه چنین بینشى است.

 

 

________________________________________

[1]  بحارالانوار، ج 1، ص 172.

[2] تعلیم و تربیت در اسلام، شهید مطهرى( ره)، ص 326.

[3] همان، ص 180.

[4] همان، ص 177.

ایلیا موسوی

پرسش: آیا ازدواج ام کلثوم دختر امام علی علیه السلام با عمر نشانه دوستی و روابط حسنه میان امام علی علیه السلام و عمر نیست؟

پاسخ: موضوع ازدواج ام کلثوم با عمر از دو دیدگاه قابل بحث و بررسی است:

الف. از منظر منابع اهل سنّت؛

ب. از منظر منابع شیعه.

منابع اهل سنت

در بین اهل سنت، مشهور است که امیرالمؤمنین علی علیه السلام دختر خود امّ کلثوم را به ازدواج خلیفه دوم، عمر بن خطاّب، در آوردند. آنها این ازدواج را نشانگر دوستی و روابط حسنه میان علی علیه السلام و خلیفه دوم قلمداد می کنند.

در نقد و بررسی این موضوع به چند نکته اشاره می شود:

ایلیا موسوی

آن شب، که آن شهاب، با آن شتاب، به زمین مى آمد، دیدم که با خود مى گفتى: چه امتدادى دارد، و چه طولانى «است»!

و هنوز، آن «است» را نگفته بودى، که «نیست» شد، و هیچ اثرى از آن، در آن آسمان پرظلمت و پر پهنا نمانده بود!

شاید، مرا، و تو را، این پیغام داشت:

محو گردد در نظر وا کردنى مد شهاب ----- دل مَنه چون غافلان بر طول ایام حیات
ایلیا موسوی

خدایا از آنچه کرده ام اجر نمی خواهم و به خاطر فداکاریهای خود بر تو فخر نمی فروشم، آنچه داشته ام تو داده ای و آنچه کرده ام تو میسرنمودی، همه استعدادهای من، همه قدرتهای من، همه وجود من زاده اراده تو است، من از خود چیزی ندارم که ارائه دهم، از خود کاری نکرده ام که پاداشی بخواهم.

خدایا هنگامی که غرش رعد آسای من در بحبوحه طوفان حوادث محو می شد و به کسی نمی رسید، هنگامی که فریاد استغاثه من در میان فحش ها و تهمت ها و دروغ ها ناپدید می شد... تو ای خدای من، ناله ضعیف شبانگاه مرا می شنیدی و بر قلب خفته ام نورمی تافتی و به استغاثه من لبیک می گفتی. تو ای خدای من، در مواقع خطر مرا تنها نگذاشتی، تو در تنهایی، انیس شبهای تار من شدی، تو در ظلمت نا امیدی دست مرا گرفتی و هدایت کردی. در ایامی که هیچ عقل و منطقی قادر به محاسبه نبود، تو بر دلم الهام کردی و به رضا و توکل مرا مسلح نمودی... خدایا تو را شکر می کنم که مرا بی نیاز کردی تا از هیچکس و از هیچ چیز انتظاری نداشته باشم.
ایلیا موسوی